حرکت، جوهر اصلی زندگی انسان است. ما به واسطه زنده بودن، به حرکت و تغییر علاقهمندیم. اما آیا میتوان انسانی را تصور کرد که در زندگیاش حرکتی نداشته باشد؟ اگر فردی در پی تغییر خود یا اطرافش نباشد، چه تفاوتی با مرده دارد؟ مرگ تنها به معنای ناتوانی در انجام کارها نیست؛ بلکه فقدان اراده برای تغییر و تحول، خود نوعی مرگ است. در روایت آمده است که انسانهایی در آینده خواهند آمد که ظاهراً زندهاند، اما درونشان مرده است. آنها با وجود داشتن جان، عقل، سواد و ثروت، در واقع در حالتی از رکود به سر میبرند. این رکود، همان درون مردهگی است که در آن فرد در جایی که باید قدم بردارد، میایستد و در جایی که باید بایستد، فرار میکند. بزرگترین و پایدارترین رکود عالم، “شیطان” است که در استکبار خود باقی میماند و به انجماد میرسد. حرکت، در تضاد با رکود است و فراتر از آنچه به عنوان جهاد شناخته میشود، قرار دارد. حرکت، مانند آب است که آنی جوش میآورد و فوراً یخ میشود و حتی بخار میشود. این حرکت، خواستنهایی است که نیازی به نتیجهگیری ندارد و به ما یادآوری میکند که زندگی در تغییر و تحول نهفته است. در نهایت، حرکت، نه تنها زندگی را معنا میبخشد، بلکه ما را به سوی اهداف والاتر هدایت میکند.